السلام علیک یا علی بن موسی الرضا و رحمت الله و برکاته
آقاجون دلم تنگ دلم تنگ دلم تنگ.
آقای من . امام رضا..... وضو میسازم .راه میوفتم سمت حرم. به روبروی گنبد زرد طلا که میرسم .دست بر سینه ادب و احترام میکنم. سلام میدهم و اذن دخول می طلبم . آقاجان وارد میشم. از صحن و رواقها میگذرم و میام ایون طلا....... آخه اینجا . اینجا از توی خود ایون هم میتونم ببینم . همونجا شروع میکنم . سلام دادن را ............. قدم به قدم جلو میام . یه جاهایی دیگه قدمهام یاری نمیکنه . دلم رو روانه میکنم . با نگاه جلو میام . جلوتر ... می رسم به پای ضریح مطهر سرم رو روی پنجره هاش میگذارم و عاجزانه میشینم به پاتون می یوفتم و می خوام ...... ( راستش دردهام یادم میره .!!!!!! ) تشکر میکنم یک دنیا سپاسگزاری که اجازه زیارت رو دادین .
سپاس.
توکلم بر خدا
و به امید دستهای یاریگر تو یا اباصالح المهدی(عج)
آقاجان ایندفعه رفتم سر مکتخانه قدیم خودم . مداد شمعی هام رو برداشتم
کشیدم ........کشیدم . مداد شمعی با خطی رنگ وارنگ سلام بر شما و آل یاسین فرستادم . صلوات بر محمد و آل محمد(ص) ..........و گوشه ی اون یک جمله امضاء زدم
آقاجان ..........فقط التماس دعا
توکلم بر خدا
و به امید دستهای یاریگر تو یا اباصالح المهدی(عج)