سلام علی ال یاسین---۴۱

با گل نرگس لحظه ای خلوت کنیم

تا سحر با آن نگار نازنین صحبت کنیم

صورت حق جستجو در آن نکو سیرت کنیم

با امام عصر یکبار دگر بیعت کنیم 

*************************

سلام میدم و در حال عشق و صفا کردن در صحن و سرای آقا و مولایم علی بن موسی الرضا (ع) از رواقها خارج و پا به صحن اسماعیل طلایی میگذارم . هنوز چند قدمی بیشتر به سمت شیخ حسنعلی نخودکی نرفته ام که یک جایی روبروی پنجره فولاد .... نه . عقب تر . اون کنج ......صدا آشنایی میشنوم . نوحه ای از باب الحوائج عالمین . از ابالفضل العباس سر داده . آنچنان بلند و شیوا که ناخداگاه به دنبال صدا میگردم . جوانی که همراه خانواده خود در کنجی نشسته و برای آنها از آقا میگه ....... نگاه میکنم . در درگاه کناری زائران دیگر هم مثل من کم کم آمده و سر به دیوار گذاشته و اشک ریزان . هم نوا شده اند . و فیض میبرند .

گل می‌کند بهارتو در باغِ سینه‌ها***پر می‌شود زباده تو آبگینه‌ها
      نقاره می‌زنند به بامت فرشتگان ***حتماً شفا گرفته ز دستِ تو، سینه‌ها
    در بارشِ تلاوت وحیانیِ لبت *** از خاکِ عقل آمده بیرون دفینه‌ها
دیگر غریب نیستی ای آشناترین!*** تأیید می‌کند سخنم را قرینه‌ها
اول همین که سمتِ حریم تو آمدند*** صدها هزار مردِ غریب از مدینه‌ها
دیگر هم آن ‌که از نفسِ تو غریب ماند   ***در سینه‌های عاشقِ وصل تو، کینه‌ها
تجدید کن حکومت خود را به قلب‌ها*** اینجا فراهم است برایت زمینه‌ها

من هم گوشه ای مینشینم .......

 تمام که میشه پسرک 3-4 سالش عینک بابا رو بر میداره کمی دسته ی عینک شل شده . با لحن شیرین بچگانه ی خودش به بابا تذکر میده که بابا باید بریم عوضش کنیم . شل شده . و بعد کمک مامان و بابا قرآنها رو جمع میکنه . میاد کنار بابا و مامان و مادر بزرگ می ایسته . عرض ادب و سلام میکنه به آقا و راهی میشن .......... من می مونم و دنیایی حرف و درد و دلی که سرش باز شده تا با آقا صاحب الزمانم واگویه کنم . صحن و سرای امام رضا جای با صفایی ست برای اینکه گوشه ای بشینی و آرووم چشم بدوزی به آسمان بی انتهای خدا و ......

خدایی آرامش رو عمیق دریافت میکنی .( ولی یه چیز خنده دار برات بگم ؟ من از همون روزای اول دلتنگ لحظه ی جدایی از این صحن  سرا رو داشتم .)

و ......

گلی دارم که مست ازبوی اویم به غیر از او گلی دیگر نبویم   

گل من گلبن افلاک  باشد   گلم از گلشن لولاک باشد

گل من نور چشم رسول استگل من زیب دامان بتول است

گل من مرتضی را نورعین است گل من طالب خون حسین است

گل من اشرف خلق جهان است گل من مهدی صاحب زمان است

      اگر ظاهر شود از امر یزدان از این گل میشود عالم گلستان

 

آقاجان . آتشی برپاست در درونم . نمیدونم کیی کجا . چطور قرار خاموش بشه . ولی گاهی تصور میکنم آستانه ی  تحمل اومده پایین . کم ظرفیت شدم . نه .....بی ظرفیت شدم . .......

آقا جان امیدم فقط به دستهای یاریگر شماست یا اباصالح المهدی(عج)