سلام علی ال یاسین---۴۲

سلام علی ال یاسین . سلام بر یوسف زهرا . گل نرگس . آقا اباصالح المهدی (عج) . آقاجان اومدم بگم که چرا ...........

شب جمعه بود . شب آخری بود که مشهد بودم . دلم از قبل که هوایی بود . حالا امشب فوق العاده چشمام هم همراهی می کرد . شاید اینجوری دلم آرووم تر بشه . خیلی نشستم و با آقام درد و دل کردم .

 کمی که آرووم تر شدم درحالی که از آقا تشکر می کردم راه افتادم توی رواقها . همونطور که با آقا گپ می زدم . به زائرها و حال و هواشونم توجه می کردم . راهم افتاد به صحن اسماعیل طلایی . صحن پنجره فولاد ..... اتفاقا از لابلاشون زدم و اومدم توی صحن . صدای دو دسته ی نوحه خون داشت میومد . اول به دسته ای که نزدیکتر بودن توجه کردم . کمی ایستادم . ولی دلم نیومد رفتم سمت دسته ی دوم که عقب تر بودن و معلوم بود جوونتر هستن . اطرافشون خلوت بود . آرووم از کنار رفتم طرفشون ببینم چی می خونن . سوزناک بود و دلنشین .........

بانوی رفته به خوابم     فاطمه بده جوابم      یا زهرا مادرجان ............

تو نور ماه منی    شاه منی   آه منی    آقا ابالفضل ..........

یار دل   طوفان دل    سلطان دل    ابو فاضل ..................

بی وقفه میخوندن و یک نفس . دل رو هوایی میکردن . کم کم زائرای دیگه هم مثل من میومدن . اطرافشون . من هم مثل همه . همیشه عادت دارم به معنی اشعاری که خونده میشه توجه میکنم . کم کم ....!!!

عرشیان چون به تو دل باختند     در سما هم زینبیه ساختند ........

از ازل حوا و آدم زینبیست     فاش میگویم خدا هم زینبیست .....

راستش من که حال و هوام جور دیگه ای بود کم کم توجهم به معانی شعرها جلب شد . جمعیت هم بیشتر میشد .

تا اون دسته ی اول هم نوحه سراییشون تمام شد و جمعیتی که اون طرف بودن هم همگی اومدن طرف ما . نمی دونم چی شد که یکدفعه ریتم خوندن و کلا متن شعرها هم عوض شد ...

رفت رووی : .............

هر کی خودش رو سگ روقیه ندونه آدم نیست ........

رسید به اینجا که عیسی و مسیحی حیدری بود ...... و

سنی و سنت با علی بود .........و

ابراهیم دو کعبه میساخت که اون یکی به نام زهرا بود ......... و 

..........

خلاصه اینکه جمعیت هم اول میومد برای سینه زنی . ولی با این شعرها کم کم جمعیت هم هاج و واج میشدن که ای بابا اینا دیگه کی هستن . کمی می موندن و بعد میرفتن کناری با دوستان خودشون به تحلیل چنین جماعتی . یا مثل من بلند میشدن میرفتن تا لحظه های ناب خودشون رو دریابن .

اینجور جماعت معلوم الحال که معلومه از کجا نون و آب میخورن خیلی تمیز پرورش یافته اند . بسیار . و وای به حال من و امثال من که هنوز بلد نیستیم کاری کنیم کارستون که جواب استادکارهای اینجور جونورهایی باشه . وقتی میگم جونور . بی منظور نمیگم . موجوداتی که نیتشون به بازی گرفتن ریشه ی اعتقادات یه مشت آدم شیعه است . اونهم از نوعی که در بدترین موقعیت روحی قرار گرفته اومده مشهد توی صحن پنجره فولاد . به التماس و توسل به آقا و مولای خودش ..... میدونی کلمه مناسبتری سراغ ندارم .

نشستم کنار قبر شیخ حسنعلی نخودکی . روم به صحن . و گنبد آقا . زائرای با صفای آقا رو میبینم . شاید ذره ای معرفت بیاموزم . توشه خالی برنگردم .

یا باصالح . آقاجان . وقتی نوحه سرایی این جماعت به اینجا کشید راستش خیلی دلم گرفت . که چرا من اینقدر سستم . چرا پیمانه ی پری ندارم . سعیم همیشه بر پر کردن توشه بوده . ولی هنوز برای مقابله با اینجور موج های سنگین کم توانم .

توکلم بر خدا و

امیدم همیشه به دستهای یاریگر شماست یا اباصالح المهدی(عج)