آقاجون سلام و عرض تسلیت . تسلیت . تسلیت .
آقاجون تا به کی دربه در و دلنگرانت باشیم
بی خبر از تو به دنبال نشانت باشیم .
حاجتم پشت سرت خواندن یک رکعت عشق
تا دمی شنونده ی صوت اذانت باشیم .
آقاجون هرکچا هستی به سلامت باشی . چه کنم آقاجون گیجم . کمی گیج . البته کمی .....
جرم دل چیست اگر چشمه ی چشمم شده خشک ؟؟؟؟؟؟.....
آقاجون دیشب توی هئیت نشسته بودم و در حالی که با عزاداران حسینی همناله بودم به نکته ای تو ذهنم . فکر میکردم که: خدایی اگه امام حسین اینجوری با این جماعت اتمام حجت نمیکرد امروز چه بلایی سر دین و ایمون ماها اومده بود . چه بلایی سر اسلام و مسلمونا اومده بود ؟ داشتم فکر میکردم برای این اتمام حجت کردن مولام چه چیزاهاییش رو داده ؟ میشمردم و برای درک احساس مولام . سعی میکردم خودم رو جای آقام در آنچنان موقعیتی بزارم . هنوز دو سه تاش رو نشمرده بودم که دیدم نه ....... نمیتونم . نمیتونم . نمیتونم حتی تصورش رو برای دقایقی کنم . یک لحظه عرصه بهم تنگ شد . بی حساب به شدت از جا بلند شدم . نفس عمیقی کشیدم . نمیدونستم چه کنم . آروم نشستم و به بی ظرفیتی خودم ناامیدانه یقین آوردم . نا امیدانه برای اینکه نه
انگار به مقاوم شدن من
امیدی نیست .
آقاجون نمیدونم ..... ولی این روزها که گاهی مسئله ای مشکلی بهم فشار میاره و من به سرعت از پا درمیام . کم کم از خودم ناامید میشم . به خودم پوزخندی میزنم که بچه ی سروساده چه فکرها که نمیکردی . چه آرزوها که نداشتی .
آقاجون همین امشب از شما . از مادرتون فاطمه زهرا(س) از امام حسین (ع) همینطور که زمزمه هام رو میکردم . سوز دلهام رو میگفتم . همنوایی هام رو میکردم . آخر کلامم خواستم که ........
خواستم حاجات دل همه ی حاجتمندان رو بدین ولی این خانم خانمها زودتر حاجت روا بشه . زودتر .
........ نمیدونم آقاجون . برای همین اومدم اینجا با شما حرف دلم رو بزنم . بگم که به خود خدا . آرزوم بوده و هست . ولی خودتون تمام اون نقاط تردیدم رو برطرف کنین .
آقاجون نمیدونم نمیدونم مگه من توان چنین کارایی رو دارم ؟؟؟؟؟؟؟؟
بس نمکدان شکنی کردم و دیدم کرمت
که دگر شرم دارم سر خوانت باشم .
نمی دونم . نمی دونم ......
واقعا نمیدونم .
اومدم همین رو بگم . فقط چون به خود خدا توکل کردم. دلم آروم هست .
وقتی بابا گفت میخواد چیکار کنه . نگذاشتم ادامه بده با نگاهی اعتراض آمیز گفتم چراااااااااااااااا ؟ چرا گوش کردی ؟
گفت :آخه فکر کردم اینجوری بهتره .................
گفتم : نه . من نمیگم محکم بگو نه . هرگز اینجوری نگو بهش . منطقی براش توضیح بده که ................
گفت : حالا که من گفتم باشه ........... حالا هم میخوام از تو که باهاش همیشه بودی بپرسم : میخوایی هر دوتون رو .................؟
گفتم : من!!!!
گفت : آره دیدم تنهایی که آخه نمیشه . شما دوتا بهتر میتونین .......
گفتم : من آخه ......................
.............................
سرم هنوز داره سوت میکشه .
....................
آخرش به بابا پیشنهاد کردم استخاره کنه . آخه میدونی . منطقا باید از شادی جیغ میکشیدم . ولی به هزار و یک دلیل شخصی مردد بودم . توکل کردم . ولی باز هم ته دلم امیدوار بودم استخاره بد بیاد .
...............
بعدازظهر حاج آقا نبود و نشد بابا استخاره کنه . ته دلم با خدا بازهم حرف میزدم . که آخه خدای من .......
دست آخر : به این نتیجه رسیدم که حتما توش صلاحی هست . حتما . پس توکل باید .
شب بابا اومد . هر چی منتظر بودم بابا نتیجه بگه .............. نگفت .
فردا ظهر رفت و اومد ........................... چیزی نگفت .
فردا شبش ..............................چیزی نگفت .
امشب توی ماشین بودیم . داشتیم برمیگشتیم بیاییم خونه . از بابا پرسیدم بابا استخاره کردی ؟
گفت : آره بسیار هم خوب اومد . بسیار عالی . توکل کنید به خدا و قدم بگذارید در راه .
مادر پرسید : اااااااااااااا . مبارک باشه . چیه ؟ مبارک باشه .
گفتم : هیچی . گفتن به مامان خانومها نگین .
مامان هرچی به شوخی خواست اصرار کنه . نگذاشتم . منم با شوخی حرف رو عوض کردم .
ولی آقاجون
. امیدم فقط به دستهای یاریگر شماست .
سلام آقاجون . یابن الحسنم . مولای من .
آقاجون . میگن . این شبها شما هم هستی . شما هم توی مجلس عزاداری نشستی . شما هم با ما همنوا میشی . شما هم همونطور که ما با شما همنوا میشیم و عزاداری میکنیم . شما هم اون آخرهاش با ما همنوا میشین و به درد دلهای ما گوش میدین ........
آقاجون نمیدونم از کجای دل پر دردی بگم که دردهاش کلاف هزار سر شده .......
آخه آقاجون معتمدی جز شما سراغ ندارم . گوش امینی که بتونم براش آسوده حرفم رو بگم . نه به طمع . نه ........ همین که بدونم اینقدر لایقم میدونین که حداقل گوش کنین به درددلهام .....
آقاجون بس نمکدان شکنی کردم و دیدم کرمت
که دگر شرم دارم سر خوانت باشم
گر بمیرم به از این باشد که با کرده ی خویش
موجب اذیت و آزار به جانت باشم
آقاجون تشنه ام تشنه ی دستهای یاریگر شما ............
آقاجون تشنه ام ......................
به امید دستهای یاریگر تو یا صاحب الزمان (عج)