دلم از قند لبت آب شده
شب من خسته و بی تاب شده .
خواهم ای دوست فدایت بشوم
کشته ی زمزمه هایت بشوم
آقاجون عرفه رسید ......................
عشقت نهفته در دلم مهرت سرشته با دلم
کِی می شود حل مشکلم
یابن الحسن یابن
الحسنیک شب به دیدارم بیا تا من به اشک دیده ها
شویم کف پای تو را
یابن الحسن یابن
الحسنتو خوب خوبی . من بدم گفتی بیا . من آمدم
از درگهت مکن ردم
یابن الحسن یابن
الحسنآقاجون درک لحظه های با تو بودن رو نصیبم کن . آقاجون . شیرینی با تو بودن رو با تلخی مصیبتهای فراوانی که دورم رو گرفته عوض کردم . از آدم بون بوی و حسی ندارم . تبدیل شدم به عروسکی متحرک. که سعی داره زمان رو سپری کنه ...........
آقاجون.......
توکلم بر خدا
و به امید دستهای یاریگر تو یا اباصالح المهدی(عج)
با اشکای دونه دونه بازم بهونه میگیرم
خدا میدونه دیگه از تنهایی دارم میمیرم
تو حرم امام رضا منتظر تو میمونم
همراه این کبوترا ندبه میخونم
با حال خسته کنار پنجره فولاد میشینم
دخیل میبندم دلمو تا تو رو یک بار ببینم
وقتی میخوام مثل همه پای ضریح دعا کنم
خیره میشم به زائرا شاید تو رو پیدا کنم
مثل این چل چراغا با پای عشقت میسوزم
میون ایون طلا به راه تو چشم میدوزم
توکلم بر خدا
و به امید دستهای یاریگر تو یا اباصالح المهدی(عج)