این جمعه هم گذشت ......تمام شد .
آقا جان ............
شب اول ماه شعبانه . شعبان . شعبان
سرشار از خاطرات شیرین و جذاب و به یادماندنی....
.
الآن دیگه دو سه سالی هست که به اینجا اومدن و به دردودل کردن با شما خوو کردم آقاجون .
آقاجون قبل از وبلاگ نویسی بلد نبودم با شما مکتوب دردودل کنم .
آقاجون این روزها . این شبها ....... برای همه ی ما بچه شیعه ها یه حال و هوای دیگه ای داره . و برای من بوی مخصوصی به همراه داره ....... بوی مدینه .
بوی بقیع .
بوی مسجدالنبی .
بوی مسجدالحرام .
بوی مکه .
بوی کعبه ............
بوی کعبه ..........
طواف .
به امید دستهای یاریگر تو یا صاحب الزمان (عج)
فقط شکر .
هزاران هزار مرتبه خداوند محمد مصطفی (ص) را شکر .
میدونی دیشب نشد آنچنان که به دلم هم بچسبه دست به دعا بردارم .
صبح هم فقط یه سلام به اهل بیت دادم و عید رو تبریک گفتم به آقا و مادرش فاطمه زهرا(س)و ...
راستش دلم هم سوخته بود که نتونستم شبی رو که همه میگفتن شب خواستن و دعا و راز و نیازه بیدار بمونم و ...
ولی ......
قربون خدای محمد امین(ص) . پیامبر خاتم برم که بنده هاش رو هرچند حقیر و گناهکار باشن پشت و پناه هست .
همینجوری بخوام خلاصه عرض کنم باید بگم بیش از حد و اندازه خودم عیدی گرفتم .
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی ذکر محمد بس است و آل محمد
آقاجون فدای مهربانی شما و جدتون و مادر مهربانتون . هیچ وقت بی نصیب نموندم . نه من و نه هیچ دل امیدوار دیگری .
به امید دستهای یاریگر شما یا صاحب الزمان(عج)